وقتی خدا هم سیاسی میشود!
«به نام خدا»
سیاسیترین سورهای که در قرآن وجود دارد، سورهی حجرات است!
در فرهنگِ تدبر، در هر سورهای که «یا ایها الذین آمنوا / یا ایها الناس» آمده باشد، یعنی خدا به طور مستقیم و زنده با بندههایش صحبت میکند.
این سوره هم با تمامِ کوچک بودن و مختصر بودنش، ۶ بار ما را خطاب قرار داده است.
و اما سوره...
سورهی حجرات هم مثل تمامیِ سورهها سیاقبندی (بخش) دارد.
این سوره در ۳ سیاق مورد بررسی قرار میگیرد.
+ سیاق اول: از آیهی ۱ تا ۵ است و یک الگو برای نوعِ رفتار با رسولِ جامعه را معرفی میکند.
در این آیات دستور داده شده که از خدا و رسول جلو نزنید و صدایتان نه تنها بالاتر از صدای رسول نبرید بلکه همتراز با صدای او هم قرار ندهید و الّا صدای رسول، تحت الشعاعِ صدای شما قرار میگیرد و دیگر حرفش اثر نمیکند!
سپس خداوند در ادامه میفرماید اگر صدایتان را بالاتر از صدای رسول بردید (به معنیِ بی اثر کردن امرِ رسول)، تمامِ اعمالتان حبط میشود!
میخواهد اعمالتان نماز، روزه، خمس، زکات، حج، انفاق... باشد، همگی به کل نابود میشود!
ولی اگر افراد صبر کنند تا رسول به آنها اجازهی حرف زدن بدهد، برایشان خیلی بهتر است، اما اکثر مردم تعقل نمیکنند! (تعقل نمیکنند یعنی به این مساله پایبند نیستند)
+ سیاق دوم: از آیهی ۶ تا ۱۳ را تشکیل میدهد و نوعِ رفتار مسلمانان را با هم مشخص میکند.
در آیهی ۶ آمده که اگر منافق خبری آورد تحقیق کنید تا از صحتِ موضوع باخبر شوید. کلمهی «تَبَیَّنوا» که در این آیه آمده، بعضی را به اشتباه میاندازد که یعنی اگر خبر منافق درست بود به آن عمل کنید، در حالیکه «تَبَیُّن» بابِ تفعُّل و مُتابعِ کلمهی تبیین است.
یعنی باید بروی تحقیق کنی و اگر خودت به نتیجه نرسیدی به سراغ رهبر و عالم جامعه بروی. نکند از روی جهل و طبقِ حرفِ منافق با هم دشمنی و نزاع کنید!
و این را بدانید که اگر رسول را هم مجبور کنید تا از شما پیروی کند، این خودتان هستید که به مشقت و رنج میافتید.
خدا ایمان را در دلِ شما محبوب قرار داد و کفر و فسق و سرپیچی را برایتان مکروه و زشت جلوه داد و اگر طبقِ این دستورات عمل کنید، رشدیافتهی ایمانی و سیاسی هستید.
در آیاتِ بعدی آمده که اگر طبقِ حرفِ یک فاسق، ۲ گروه با هم دشمنی و نزاع کردند (فاسق یعنی کسیکه بین مومنان دعوا بیندازد)، شما بین آنها صلح برقرار کنید و اگر یکی از این ۲ گروه راضی نشد، با او مقابله کنید ولی اگر صلح را پذیرفت، دیگر حقِ نزاع با او را ندارید و طبقِ عدالت رفتار کنید که خداوند مُحبِّ عدالتپیشهگان است.
و از آنجا که همهی مومنان با هم برابر و برادرند، پس صلح را جایگزین جنگ کنید که این به تقوا نزدیک تر است.
در آیهی ۱۱ و ۱۲، پایههای اخلاقِ سیاسی - اجتماعی جامعه معرفی شده و به دوری کردن از آنها توصیه شده است.
در آیهی ۱۱، ۳ تا از بداخلاقیهای «آشکار» اجتماعی - سیاسی معرفی شده:
۱) اینکه همدیگر را مسخره نکنید.
۲) اینکه به همدیگر صفت بد ندهید و از همدیگر عیبجویی نکنید.
۳) اینکه به همدیگر لقب زشت ندهید و انگ نزنید که این کار بعد از ایمان آوردنِ فردی که ایمان آورده خیلی زشت است و آنها که از این کار توبه نمیکنند ظالم هستند!
اما در آیهی ۱۲، ۳ تا از بداخلاقیهای «پنهان» اجتماعی - سیاسی معرفی شده:
۱) اینکه از سوء ظن بپرهیزید، شاید بعضی از ظنون درست باشد اما چون بیشترشان گناه است، پس از همهی ظنون دست بردارید.
۲) به دنبالِ سوء ظن، تجسس میآید. در زندگیِ یکدیگر تجسس نکنید.
۳) سوء ظن و تجسس به دنبالِ خودش غیبت میآورد که این همچون خوردنِ گوشتِ برادرِ مرده است!
اگر این کارها را انجام ندهید به تقوا نزدیکتر است.
بعد در آخرین آیهی این بخش خدا میفرماید یکی را سیاه یکی را سفید یکی را مرد یکی را زن... آفریدم تا از هم شناخته شوید ولی آن بندهای عزیزتر است که به تقوا خودش را نزدیک کند.
پس، ملاکهای تقوا طبق آیات قبل، از این قرار است:
۱) آنکه از همه بهتر تبعیت از رهبریِ الهی میکند.(آیه ۳)
۲) آنکه از همه بهتر در نفیِ درگیری با همدیگر، بر محوریتِ رهبریِ الهی کمک میکند.(آیه ۱۰)
۳) آنکه اخلاقِ برادری را رعایت میکند و از ۶ خصلتِ ناپسندِ نام برده شده، دوری میکند.(آیه ۱۱ و ۱۲)
+ سیاق سوم: از آیهی ۱۴ تا ۱۸ را تشکیل میدهد و خطاب به همهی کسانی است که قومیتشان پررنگتر از دینشان است و با اعراب مورد خطاب واقع میشوند!
این افراد ادعای ایمان دارند اما ایمانی که آنها از آن صحبت میکنند یک مفهوم و یک مقصودی دارد و خدا در آیات بعد، مفهوم و مقصودِ آنها را نقشِ بر آب میکند...
مفهوم این است که میگویند ما واقعاً مومنیم و مقصودشان این است که میخواهند به پیامبر (ص) درسِ ایمان یاد بدهند!
آنها ادعا میکنند ما مومنیم!
خدا برای اینکه مفهومِ ایمانشان را رد کند، میفرماید شما مومن نیستید بلکه فقط مسلمانید و ایمان وارد قلبتان نشده، البته اگر از رسول تبعیت کنید پاداشِ کارتان را میدهیم ولی این را بدانید که مومن واقعی کسانی هستند که با مال و جان و آبروی خود در راه خدا جهاد میکنند و صدقِ گفتار و عمل خود را نشان میدهند.
اما برای مقصودشان، خدا میفرماید: پیامبرم؛ به آنها بگو آیا شما میخواهید ایمان را به ما یاد بدهید و ما را از آن آگاه سازید؟!! این در حالی است که خدا دانای به غیبِ آسمانها و زمین است، آنوقت چطور از ایمانِ شما خبر نداشته باشد؟!!
و در آخرِ سوره، خدا میفرماید: پیامبرم، آنها میخواهند با اسلام آوردنشان سرِ تو منت بگذارند اما تو به آنها بگو که سرِ من منت نگذارید! در حقیقت این خداست که بر سرِ شما منت گذاشته و شما را به ایمان هدایت کرده، البته اگر در ادعای ایمان و اسلامتان راستگو باشید! چون خدا به همه چیز آگاهی دارد.
نیاز به توضیح نیست که این سوره هم، مثلِ سایرِ سور، کاربردی و درخورِ حالِ ماست!
+ عذرِ تقصیر بابتِ ادا نشدن حق سوره...
«والسلام علی من التبع الهدی»