عجوزِ مکاره...!
«به نام خریدارِ جان ها»
صبح که از خواب بیدار شدند، یعنی با چه فکری از خانه بیرون رفتند؟!
اه، باز هم درسهای چرت و پرت...
بازم استاد میخواد اول صبحی، یکسره حرف بزنه و مخ ما رو بخوره...
امروز یادم باشه فلان کتاب و فلان مقاله رو هم چک کنم...
یادم باشه برم از فلان استاد بخوام برگهم رو دوباره چک کنه! مطمئنم اشتباه کرده و من نیفتادم...
امروز برم به استاد فلانی بگم 2 نمره بهم بده بلکه این درس رو پاس کنم...
امروز یادم نره که قسطِ شهریهی ترم رو واریز کنم...
***
یعنی ممکن است بین این 9 – 10 نفر، متاهل هم بوده باشد؟!
چقدر مرگ نزدیک است و شاید هر آن، با هرکدام از ما دست به یقه بشود...!
چقدر این زنده بودن بی اعتبار است و در عین حال این دنیا و متعلقاتش خواستنی...!
دروغ نگفتم اگر بگویم ترسم بیشتر و بیشتر شده...
هم از کنده شدنم، هم از یکباره کنده شدنم!
چگونه باید قطعِ نظر کرد از این عجوزِ مکاره؟!
«پیر ما گفت جهان بر روشی محکم نیست / از خوش و ناخوش او قطعِ نظر باید کرد»
+ روح همهی تازه درگذشتگان شاد و قرینِ رحمتِ الهی...
«والسلام علی من التبع الهدی»
امیدوارم به نتیجه برسید.
موفق باشید.