" سوته دلان "

دلا معـاش چنـان کن کـه گـر بلغـزد پـای... فرشتـه‌ات بـه دو دست دعـــا نگـه دارد
  • " سوته دلان "

    دلا معـاش چنـان کن کـه گـر بلغـزد پـای... فرشتـه‌ات بـه دو دست دعـــا نگـه دارد

مشخصات بلاگ
" سوته دلان "

سایـه‌ای بیـش نیستیـم...!!

پنجشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۰۸ ب.ظ

یک روز تا چند هزار روز!!

اومد پیشم

حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه

گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه

گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم

گفت: دارم میمیرم

گفتم: یعنی چی؟

گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه...

گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟

گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.

گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده

با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟

فهمیدم آدم فهمیده ای هستش و نمیشه سرش گول مالید...

گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟

گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم

از خونه بیرون نمیومدم، کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن،

تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم،

خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم،

اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت،

خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد

با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سرِ من کلاه گذاشتن، آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه

سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم

بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم

ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم

گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم

مثلِ پیرِ مردا برا همه ی جوونا آرزوی خوشبختی میکردم

الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و …

حالا سوالم اینه که من به خاطرِ مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن رو قبول میکنه؟

گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دمِ رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه...

آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر...

داشت میرفت...

گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟

گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!

یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟

گفت: بیمار نیستم!

 هم کفرم داشت در میومد وهم از تعجب داشتم شاخ در میاوردم، گفتم: پس چی؟

گفت: فهمیدم مردنیم،

رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه، گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!

خلاصه ما رفتنی هستیم زمانِش فرقی داره مگه؟

باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد…

 

"یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملقیه..."

ای انسان یقینا تو با کوشش و تلاشی سخت به سوی پروردگارت در حرکتی و او را دیدار میکنی/سوره انشقاق، آیه 6

........................................

"اینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیده و ان تصبهم حسنه یقولوا هذه من عندالله و ان تصبهم سیئه یقولوا هذه من عندک، قل کل من عندالله فمال هولا القوم لا یکادون یفقهون حدیثا"

شما را مرگ هرکجا باشید حتی اگر در قلعه های مرتفع و استوار، در می یابد. و اگر خیری به آنان برسد میگویند از سوی خداست و اگر سختی و حادثه ای برسد میگویند این از ناحیه توست. بگو همه اینها از سوی خداست. این گروه را چه شده که نمیخواهند اینهارا بفهمند؟!/ سوره نساء،آیه 78



«والسلام علی من التبع الهدی»


 

۹۳/۱۱/۲۳
سوته دلان

نظرات  (۱)

۲۸ مهر ۹۸ ، ۰۹:۴۷ اشکان ارشادی

این متن رو خواندم ، خیلی جالب بود. فقط فرد مورد نظر قصدش بیان « لقای الی الله » بوده و میگفته : به موت نزدیکم ؟ 

جالب بود. من از مطالب قدیمی وبلاگها لذت میبرم.

پاسخ:
بله، منظورش مرگ و لقاءالله بود...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">